قاآنی؛ استعدادی که صرف تملقگوییهای شاهان قاجار شد و در راه چاپلوسی بههدر رفت، افسوس از آن طبع خدادادی!دل
دیوانهدل دیوانه که خود را بهسر زلف تو بستهاستکس بر او دست نیابد که سر زلف تو بستهاستچهکند، طالب چشمت که ز جان دست نشوید؟بوی خون آید از آن مست که شمشیر بهدست استبهامیدی که شبی سرزده مهمان من آییچشم در راه و سخن بر لب و جان بر کف دست استمن و وصل تو خیالی است که صورت نپذیردکه ترا پایه بلند است و مرا طالع پست استگفتم از دست تو روزی بنهم سر به بیاباندست در زلف زد و گفت؛ کیات پای ببستهاستحاشلله که رهایی دلم از زلف تو بیندکه دلم ماهی بسمل بود و زلف تو شست استگرد آن دانهی خال تو سیهموی تو دام استدل شناسد که تنی هرگز از این دام نجستهاستدل قاآنی ازینسان که به زلف تو گریزدچون برآشفته یکی رومی هندوی پرست استشاعر: قاآنی نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در سه شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ | شبنم...
ما را در سایت شبنم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fazlollahnekoolalazad بازدید : 53 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 18:37